.
مستان سلامت می کنند...
انتقال از بلاگ یاهو
تهران-Monday January 19, 2009 - 08:30pm
انتقال از بلاگ یاهو
تهران-Monday January 19, 2009 - 04:55am
این را خطاب به کسی نمی نویسم...
نه دروغ گفتم! به خودم می نویسم...
خطاب به هستی!
.
.
خواب دنیا را باور نکن، همیشه برای از ما بهتران تعبیر می شود.
.
ثانیه ها لاف
زیاد می زنند، فریب شان را نخور.
.
لحظه ها عمرشان به اندازه ی همان لحظه است.
.
گاهی قضاوت اینکه واقعن چه کسی لایق نیست(؟) غیر ممکن می شود و تنها راه، گذشتن است.
.
همیشه آنهایی که به ناخواسته ترین شکل ممکن، به زندگیت قدم می گذارند و عزیزترین می شوند، به بدترین شکل ممکن، تو را از زندگیشان بیرون می کنند... شبیه یک گناهکار.
.
دلم هوای آوارگی کرده است...
دلم بهانه می گیرد... بهانه ی سالهای دور، سالهای بی خبری... بهانه ی دایره های بی خیالی... دایره ی چرخ و فلک، دایره ی سماع و سرنا و دهل...
دلم... دلم خوب است، تنها بهانه می گیرد.
انتقال از بلاگ یاهو
تهران-Monday January 12, 2009 - 08:25am
یادم آمد که سال ها بَـعد، زل زده به لب هایت و گفته ام: مثل طعم گس به می ماند.
.
یادم آمد که سال ها قبل، بدون اینکه به چشمهایم نگاه کنی گفته بودی: دوستت دارم و من به حیاط رفتم.
فضای اتاق برای پریدن اندازه نبود!
.
تو نــگفتی: جا خوردم!
من نــگفتم: من هم!
.
تو نــپرسیدی: چرا همیشه وقتی حرف می زنی من خاموش می مانم؟!
من هم نــپرسیدم: چرا سکوتم را نمی خوانی؟!
.
تو نــدیدی: چقدر روزها دل دل می کنم که شب شود زودتر و تو بیایی تا بشنومت. سراپا گوش!
و من نــدیدم: صبح که می شود کجا می روی که پیدایت نیست هیچ!
.
ما نه گفتیم، نه پرسیدیم و نه دیدیم هرگز...
.
تو مرا از خودت کم کردی و من هنوز گریه می کنم... پس هستم!
انتقال از بلاگ یاهو
تهران-Thursday January 8, 2009 - 01:58am
من حقیقت را به شیوه ی خودم می نویسم نه لزومن همان طور که باید... ملامتم نکنید.
دیگر نمی
خواهم هیچ دروغی را بشنوم.
حتا اگر
حقیقت خیلی تلخ باشد.
.
گرچه حقیقت
هایی هم که میشنوم بزرگترین دروغ های روزگارند.
دروغترین ِ
دروغها!
و من همه ش
را میدانم و حقیقت میپندارم!
.
اما دیگر
نمیخواهم .
خسته ام .
بیحوصله ام.
.
اعتراف می کنم، من هرگز راه ها را بلد نبودم. نشانی خیابان ها و کوچه ها را نمی دانستم و شماره ی پلاک ها را هم. و یک روز، تمام راه ها و خیابان ها و کوچه ها مرا به او رساندند! به او که بد جور دلشده ی دست تکان، تکان، تکان، ت ... کا ... ن ...
به او که فکر می کنم دلم اقیانوسی می شود پُر از ماهی! تعبیر همه ی خوب هاست. اگرچه دور ... دورتر ... دورتر تر ... دورتر تر تر ... بی او به هیچ بهشتی نمی روم! افسوس!
پی نوشت: یکهو، بی هیچ ابر و بارونی، هوای شب بیداری ام طوفانی شد.
.
آسمان ابری نیست
و زمستان هم
دل من اما غمگین است
چشم من اما بارانی!
انتقال از بلاگ یاهو
تهران-Monday December 29, 2008 - 06:23am