دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

طعم گس بِه

یادم آمد که سال ها بَـعد، زل زده به لب هایت و گفته ام: مثل طعم گس به می ماند.

.

یادم آمد که سال ها قبل، بدون اینکه به چشمهایم نگاه کنی گفته بودی: دوستت دارم و من به حیاط رفتم.

فضای اتاق برای پریدن اندازه نبود!

.

تو نــگفتی: جا خوردم!

من نــگفتم: من هم!

.

تو نــپرسیدی: چرا همیشه وقتی حرف می زنی من خاموش می مانم؟!

من هم نــپرسیدم: چرا سکوتم را نمی خوانی؟!

.

تو نــدیدی: چقدر روزها دل دل می کنم که شب شود زودتر و تو بیایی تا بشنومت. سراپا گوش!

و من نــدیدم: صبح که می شود کجا می روی که پیدایت نیست هیچ!

.

ما نه گفتیم، نه پرسیدیم و نه دیدیم هرگز...

.

تو مرا از خودت کم کردی و من هنوز گریه می کنم... پس هستم!


انتقال از بلاگ یاهو

تهران-Thursday January 8, 2009 - 01:58am


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد