روزی، پس از آنکه بر نیروی بادها، امواج، جزر و مد دریا و جاذبه مسلط شدیم، نیروی عشق را متوجه خداوند خواهیم کرد. آنگاه انسان برای دومین بار در تاریخ جهان، آتش را کشف خواهد کرد.
(تیلارد دو شاردن)
آن روزها که رفتند، اینگونه بود:
انگار باران میآمد،
و هیچکس حتا ذرهای میل تَر شدن نداشت.
انگار برف میبارید،
و هیچکس حتا ذرهای میل سپید شدن نداشت.
انگار باد میوزید،
و هیچکس حتا ذرهای میل غبار زدایی نداشت.
شاید همه پاک و سپید و تَر یودند...
من اما این روزها که تنهاتر از همیشهام، در حیاط کوچکی ایستادهام،
چشم به راه باد و باران و برف!
سرانجام هر قصه، پدید آمدن قصهی دیگریست...
در زندگی فهمیدهام که:
نمیشود زندگی را مثل یک ساختمان طراحی کرد. باید زندگی کرد و زندگی خودش، خودش را طراحی میکند... باید گوش داد به آنچه دنیا میگوید. همین!
اما این چندان هم ساده نیست!
هیچ از عمارت رویاهایم باقی نمانده جز آجری قرمز! که به خون آرزوهایم آلودهست...