به خدا که من خدایم.
من خدایم به خدا، او ناخدا است.
ناخدا من را صدا کرد،
خودش من را به یکباره خدا کرد.
با خودخواهی مرا خودسر خدای این زمین و آن زمان کرد.
ناخدا خود بیخدا شد...
ادامه...
سلام هستی جان گلم چه زیبا نوشتین نوشته هاتون به دلم نشست و از اینکه به من سر زدین ممنون دل من حرفها و نوشته هاتونو خوب درک کرد و فهمید.... هیچ جز آجری قرمز.................
نمی دونم رفیق. من همیشه جزئیات زندگیمو خودم به دست گرفتم. ذره ذره ساختم و پیش رفتم. ولی تو کلیات... شاید حق با توئه. نمی شه کاریش کرد... فقط باید ایستاد و نگاه کردو گذاشت خودش اتفاق بیفته. کاش که همیشه خوب اتفاق میافتاد فقط. کاش...
هلیا عزیزم نمی دانم های من هم خیلی زیاد است. خیلی زیاد... این که نوشتم احساسی بود فقط برای اینکه شاید کمک کند زندگی کنم. و زندگی را به زندگی بسپارم. همین
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خیلی قشنگ گفتی
سلام
شاید از اون تنهایی که تو میگی نه.هیچی ندونم.
این تنهایی که من گفتم یه چیز دیگه بود. منظورم حریم خصوصی بود.
خوشحالم که کمک کردم واژه ی درست رو انتخاب کنی.
شاید. این هم نظریه است برای خودش.
سلام هستی جان گلم
چه زیبا نوشتین نوشته هاتون به دلم نشست و از اینکه به من سر زدین ممنون
دل من حرفها و نوشته هاتونو خوب درک کرد و فهمید....
هیچ جز آجری قرمز.................
نمی دونم رفیق. من همیشه جزئیات زندگیمو خودم به دست گرفتم. ذره ذره ساختم و پیش رفتم. ولی تو کلیات... شاید حق با توئه. نمی شه کاریش کرد... فقط باید ایستاد و نگاه کردو گذاشت خودش اتفاق بیفته. کاش که همیشه خوب اتفاق میافتاد فقط. کاش...
هلیا عزیزم
نمی دانم های من هم خیلی زیاد است.
خیلی زیاد...
این که نوشتم احساسی بود فقط برای اینکه شاید کمک کند زندگی کنم. و زندگی را به زندگی بسپارم.
همین