دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

مسافر گنده!

جاذبه برای سیاره‌ها مثل اعتماد به نفس است برای آدم‌ها.


لطفن اگر یکی از شما از این طرف‌ها رد شد، به این سیاره بگویید: آر‌ام‌تر بچرخد، آخر من در دلم آشوب است...

تا به کی؟

دقیقه‌­های پوچ ِ من،

ساعت‌­های تنهایی،

روزهایی که با تو و بدون تو می‌­گذرند،

فصل‌­هایی که بی‌­توجه از کنارم به این‌­سو و آن‌­سو پرت می‌­شوند،

سال‌­هایی که تلاش می‌­کنم در مشت‌ محکم نگه دارمشان­

اما

دست­ که می ­گشایم هیچ نمی ­یابم.

قرن‌­هایی که تکثیر می‌­شوم و نابود می‌­شوم...

چرخ­‌ها می‌­چرخند،

قفل‌­ها بسته و باز می‌­شوند،

و من

همچنان زندانی در قول و زنجیر به دنبال درشکه کشانده می‌­شوم!

نافرمانی

نیت ام خیر بود!

-        خواسته بودم که شاهکار کنم!

-        می دانی  که...

-        اما مصیبت از آب در آمده... مصیبت...

 

آه ای خدا

خدایی  که نمی دانم هستی یا نه!!!

در من آرامش به انتها رسیده است

گویی مرا

از رنج آفریده ای و از عشق

هر دو را

وا می گذارم به روی پیشخان درگاهت

و می روم.

به یاد پویا

روی آگهی ترحیم‌اش عکس بیست و چند سالگی‌اش را زده بودند. و تنها چیزی که مقابل چشمانمان بود صورتش بود. اکنون هیچ‌چیز و هیچ‌چیز و هیچ‌حرف و جمله‌ای آرامم نمی‌کند. در من رنجی بی‌پایان جان گرفته و هر دم از من می‌کاهد. در من کوهی سنگین به رشد و نمو پرداخته که ریشه‌هایش خشکی نمی‌پذیرد. در من اندوهی عظیم خانه کرده... و ای کاش مثل همه‌ی آدم‌های دنیا بود... که نبود... که هرگز مثل دیگران و همه نبود... و من... چیزی سخت تکانم داده... درک هستی آلوده‌ی زمین برای چشم‌های زود باور من زود بود... همین.


شاملو

ای کاش آب بودم
گر می‌شد آن باشی که خود می‌خواهی.

ــ آدمی بودن
  حسرتا!
  مشکلی‌ست در مرزِ ناممکن. نمی‌بینی؟ 

احمد شاملو . ۳۰ شهریورِ ۱۳۶۸ 

 

 

صدای شاملو و موسیقی آنجلو بادالامنتی را از این لینک دریافت کنید.