دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

۴/۴

ماه داره به‌م لبخند می‌زنه ... امشب!  

 :-)

  

خُب... درست مثل هر سال همه‌ی جاها خالی است. هیچ‌کی نیست. و من تنها م.   

خوشحال‌م که هستم... 

و دل‌م از انبساط عشق ترک خورده است. 

و دل‌م هیچ آرزویی ندارد دیگر!

 

بیست و نُه‌مین شمع را هم فوت می‌کنم و زندگی‌م به اندازه‌ی یک شمعِ فوت شده تاریک‌تر می‌شود...  

 

می‌دانم روزی بیدار خواهم شد و خمیازه کشان تمامِ این سال‌ها را با خود مرور می‌کنم... و قول می‌دهم آن‌روز با تمام وجود به این دقیقه‌های کِش‌دار تنهایی‌م خواهم خندید.  

قول می‌دهم! 

 

ببین! ماه به‌م لبخند زد دوباره. دیدی؟

 

در گوش من فسانه‌ی دلدادگی مخوان!

گل آفتابگردان

دلی که به راستی عاشق شده باشد
هیچ‌گاه عشق را فراموش نمی‌کند
بلکه عشق را تا پایان عمر ادامه می‌دهد
همچون گل آفتابگردان
که خدای محبوب خویش، خورشید را
هنگام غروب با همان چشم می‌نگریست

که هنگام طلوع بر او گشوده بود.  

(توماس مور) 

 

 


گل آفتابگردان اغلب رمز پایداری در عشق است و این رمز از یک داستان اساطیری سرچشمه می‌گیرد:  

"کلوته" یکی از حوریان دریایی بود که دل به عشق "آپولو"، طبیب خدایان و مظهر خورشید سپرده بود و از جانب معشوق پاسخی نمی‌شنید اما چون شمع همچنان در شعله‌ی عشق می‌گداخت و پایداری می‌کرد. هر روز هنگام طلوع صبح که آپولو با گردونه پرشکوه و جلال خویش راه آسمان در پیش می‌گرفت ، کلوته گیسوان بلندش را بر دوش افشان می‌کرد و همچنان چشم به آپولو می‌دوخت تا در افق مغرب غروب کند. نُه روزِ تمام پیوسته کارش همین بود، نه خواب داشت و نه خوراک و تنها از اشک چشم خویش و شبنم سرد هوا تغذیه می‌کرد . چهره‌اش با آفتاب می‌چرخید و یک دم چشم از معشوق بر نمی‌داشت تا اندک‌اندک پاهایش ریشه کرد و در زمین فرو رفت و رخسارش به گلی بدل شد و از آن‌رو که پیوسته چشم به خورشید دوخته است و با گردش آن می‌گردد؛ آن گل را آفتابگردان نام کردند... 

 

(از کتاب "در قلمرو زرین"/دکتر الهی قمشه‌ای)

دال ر دال

و بدانیم؛ 

 

اگر درد نبود، 

زندگی چیزی کم داشت ! 

 

.

سَر دردم را می‌نوازم...

~~~~~~ ~~~~~  ~~~~~~~~~~~~   ~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~