به خدا که من خدایم.
من خدایم به خدا، او ناخدا است.
ناخدا من را صدا کرد،
خودش من را به یکباره خدا کرد.
با خودخواهی مرا خودسر خدای این زمین و آن زمان کرد.
ناخدا خود بیخدا شد...
ادامه...
نازنینم هستی. نمی دانم بگویم سر به زیر رو انداز ببر و چشم هایت را ببند به روی هر چه هست یا این که بگویم بلند شو و بیرون شو از خودت و هر چه زندان ذهنت شده. رفیق جانم. دنیای کوچک پر کینه ایست. انگار به دنیا می آیی که جهان زخم های دلش را هوار کند روی سرت تا تو به دوش بکشی غم هایش را. این میان من و تو چه کاره ایم؟می گویم. من و تو هستیم چون به جسممان به قلبمان و به ذهنمان بده کاریم برای همه ی این سال هایی که تحملمان کرده اند. باید که باشیم و به ایستیم تا همه ی بده کاریمان را جبران کنیم به یاد آن روزهایی که نمی توانستیم به ایستیم و این سه به جای ما ایستادند و جنگیدند. رفیق نازنین من و تو هر یک در یک سوی جهان ایستاده ایم با دو نگاه در دو جهت اما خوب می دانم که باید نگهت دارم. سخت و سر سخت و قوی و باش تا به دیدن ایسادنت جان بگیرم و باشم. روزهای بی رنگ روی من و تو تمام می شوند رفیق. جای زخم شاید هیچ گاه از بین نرود اما خونین و مالین باقی نمی ماند. خوب شاید نشود اما قابل تحمل می شود بالاخره. یا شاید عادت می کنیم بهش. حداقل خوش بین که می توانیم باشیم. دارد نگاهمان می کند رفیق و می خواهد که به ایستیم و خوشبین باشیم. پاشو نازنینم. هنوز خیلی کارها مانده. پاشو.
سلام عزیز دلم هستی قشنگم ممنون که به من سر زدین گل من خدای مهربون واسه هممونه هم من هم تو و هم اونی که حتی زبونی میگه که خدا رو دوست نداره مراقب دل مهربونت باش
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
هستی جان سلام
خوشم اومد نوشته هات قشنگ بود
مرسی
سلام
و
ممنون
نازنینم هستی. نمی دانم بگویم سر به زیر رو انداز ببر و چشم هایت را ببند به روی هر چه هست یا این که بگویم بلند شو و بیرون شو از خودت و هر چه زندان ذهنت شده. رفیق جانم. دنیای کوچک پر کینه ایست. انگار به دنیا می آیی که جهان زخم های دلش را هوار کند روی سرت تا تو به دوش بکشی غم هایش را. این میان من و تو چه کاره ایم؟می گویم. من و تو هستیم چون به جسممان به قلبمان و به ذهنمان بده کاریم برای همه ی این سال هایی که تحملمان کرده اند. باید که باشیم و به ایستیم تا همه ی بده کاریمان را جبران کنیم به یاد آن روزهایی که نمی توانستیم به ایستیم و این سه به جای ما ایستادند و جنگیدند. رفیق نازنین من و تو هر یک در یک سوی جهان ایستاده ایم با دو نگاه در دو جهت اما خوب می دانم که باید نگهت دارم. سخت و سر سخت و قوی و باش تا به دیدن ایسادنت جان بگیرم و باشم. روزهای بی رنگ روی من و تو تمام می شوند رفیق. جای زخم شاید هیچ گاه از بین نرود اما خونین و مالین باقی نمی ماند. خوب شاید نشود اما قابل تحمل می شود بالاخره. یا شاید عادت می کنیم بهش. حداقل خوش بین که می توانیم باشیم. دارد نگاهمان می کند رفیق و می خواهد که به ایستیم و خوشبین باشیم. پاشو نازنینم. هنوز خیلی کارها مانده. پاشو.
:-)
لبخند اما بسیار تلخ.
سکوتم را بخوان...
سلام عزیز دلم هستی قشنگم
ممنون که به من سر زدین گل من خدای مهربون واسه هممونه هم من هم تو و هم اونی که حتی زبونی میگه که خدا رو دوست نداره
مراقب دل مهربونت باش