دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

سکوت

چیزهای زیادی باعث ننوشتن آدم می‌شود و همین‌طور باعث نوشتنش... یک‌وقتی راحت بود از خود نوشتن. دلیلش را امروز نمی‌دانم. اما آن موقع برای این نوشتن هیچ فکرخاصی نمی‌کردم. کلمات را تق‌تق می‌زدم و من جاری می‌شدم روی مونتیور. حالا... خیال می‌کنم با سکوت همه‌چیز رفع می‌شود و یک زمانی می‌رسد که جرات کنم آینه را ببینم، درحالیکه کسی در آن لبخند می‌زند... فقط خیال می‌کنم.

گفتم سکوت. یادم آمد روزی که رسیدم هند، دهم جولای، اینجا در مهرآباد، روزِ سکوت بود. آدمها همه جا بودند اما ساکت. باور می کنید که می شود یک جماعت آدم را دید که لام تا کام سخن نمی گویند؟ تجربه اش بسیار جالب است برای کسانی چون من که از سکوت لذت می برند. اما راستی در زمان سکوت ابزار زبان به چه کار می آید؟ این را بیشتر از آن جهت می پرسم که مهربابا چهل و چهار سال سکوت کردند. چهل و چهار سال!!! خیلی می شود ها!!!

.

.

.

بر می گردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد