دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

هیچ

این داستان بخشی از زندگی درونی من است.


واقعیت این است که هیچ همان هیچ است و از هیچ نمی‌توان سهمی داشت ...سهم من نبود لابدیا شاید اگر بود پیش از من برش داشتند.

.
وقتی به ‌دنبال هیچ باشی، معلقی... تکلیفت با خودت هم بلاتکلیف می‌شود... و با زندگی... با آن راه‌های نرفته دیگر که همیشه به‌خاطر هیچ نرفته‌ای و کسی چه می‌داند، شاید آنچه می‌جویی در آخر آن راه‌های نرفته باشد.

.
می‌خواهم برگردم... برگردم و با خودم خلوت کنم... شاید کتابی هم خواندم. همان کتابی که بهارک عزیز می‌گفت؛ رویای ساحره!

.

زندگی وقتی زندگی‌ست که به‌ تو هویت بدهد. و من در کنار هیچ بی‌هویتم!

.

می‌خواهم برگردم.

شاید وقتی دیگر... راهی دیگر.


انتقال از بلاگ یاهو

تهران-Saturday February 9, 2008 - 09:00am

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد