که هنگام طلوع بر او گشوده بود.
(توماس مور)
گل آفتابگردان اغلب رمز پایداری در عشق است و این رمز از یک داستان اساطیری سرچشمه میگیرد:
"کلوته" یکی از حوریان دریایی بود که دل به عشق "آپولو"، طبیب خدایان و مظهر خورشید سپرده بود و از جانب معشوق پاسخی نمیشنید اما چون شمع همچنان در شعلهی عشق میگداخت و پایداری میکرد. هر روز هنگام طلوع صبح که آپولو با گردونه پرشکوه و جلال خویش راه آسمان در پیش میگرفت ، کلوته گیسوان بلندش را بر دوش افشان میکرد و همچنان چشم به آپولو میدوخت تا در افق مغرب غروب کند. نُه روزِ تمام پیوسته کارش همین بود، نه خواب داشت و نه خوراک و تنها از اشک چشم خویش و شبنم سرد هوا تغذیه میکرد . چهرهاش با آفتاب میچرخید و یک دم چشم از معشوق بر نمیداشت تا اندکاندک پاهایش ریشه کرد و در زمین فرو رفت و رخسارش به گلی بدل شد و از آنرو که پیوسته چشم به خورشید دوخته است و با گردش آن میگردد؛ آن گل را آفتابگردان نام کردند...
(از کتاب "در قلمرو زرین"/دکتر الهی قمشهای)
سلام هستی جان .
ببخشید باز هم مزاحم همیشگی پیدا شد .
درسته من لینک شما نیستم اما دوست دارم بیام اینجا
اگر با حرف هام اذیتت میکنم بهم بگو .
میدونی چیه اسمت را تو خبرنامه ام گذاشتم تا هر وقت اپ میکنی زرتی بیام مزاحم بشم
میگم هم وبت وهم داستانت خیلی قشنگ هستند .
تحت تاثیر داستانت قرار گرفتم .
عجب عشق با شکوهی .
نکنه منم آفتاب گردون هستم وخودمم خبر ندارم چون منم مثل آفتاب گردون هی چشمم دنبال شوهرمه هر جا میره نگاش میکنم
یک سوال .
چرا تنها خواننده اینجا منم پس اینهمه آدم تو لینک هات کجا رفتن .
ستوده :-)
سلااااام. آفتابگردان که هیچ! تو خود ِ خود ِ آفتاااابی عزیزززم...
من هم خیلی دوست داشتم این داستان را
داستان های اساطیری همیشه برایم خیلی جالب هستند
جالب و پُر معنا
.
.
.
در مورد سوالت نمی دانم چه باید بگویم !!!!
راستش درست نقطه ی مقابل تو هستم من. خیلی ساکت و تنها...
کم کاری از خودم است.
;-) :xX
منم خواننده اینجا هستم.من خیلی وقته داستان های هستی رو دنبال میکنم.ستوده هستی اینقدر ها هم که میگه بی سر و صدا نیست
تو می آیی
من بیمار می شوم
تو می روی
من بیمار می شوم
.
.
.
سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــ.
وای چرا اینقدر سلامم کش اومدم .
خیلی وقته اینجا نیومدم دلم برای سکوتش تنگ شده .
یه چیزی بگم نخندی بهم .
فکر کنم از موقعی که منم آپ نمیکنم خنگ شدم چون وقتی اومدم تو وبت فکر کردم که همه نظراتت را پاک کردی اصلا ندیدم که اون کنار قرار دارند
سلام شهرزاد قصه گو .
اومدم ببینم حالتون خوبه دیدم نیستید .
من با اجازه لینکتون کردم چون دوست دارم اینجا را .
هر جا هستی موفق باشی عزیزم
سلام هستی جان .
عیدت مبارک عزیزم .
چرا نیستی شهرزاد قصه گو .
سلام ستـــــــــــــوده جانم
نبودن من دیگر تکراری شده عزیزم
تازه نیست...
ممنون از حضورت... محفل ما را حسابی گرم کردی عزیززززم :-*
می آیم که قصه های کنهه را هی بگویم
هی بگویم
هی بگویم
...