دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

تا به کی؟

دقیقه‌­های پوچ ِ من،

ساعت‌­های تنهایی،

روزهایی که با تو و بدون تو می‌­گذرند،

فصل‌­هایی که بی‌­توجه از کنارم به این‌­سو و آن‌­سو پرت می‌­شوند،

سال‌­هایی که تلاش می‌­کنم در مشت‌ محکم نگه دارمشان­

اما

دست­ که می ­گشایم هیچ نمی ­یابم.

قرن‌­هایی که تکثیر می‌­شوم و نابود می‌­شوم...

چرخ­‌ها می‌­چرخند،

قفل‌­ها بسته و باز می‌­شوند،

و من

همچنان زندانی در قول و زنجیر به دنبال درشکه کشانده می‌­شوم!