به او؛ که گفت عاشق پیشه ام من!!!
می دانی؟
هنوز هم فکر می کنم فضیلتی برتر از دوست داشتن و هر روز بیشتر دوست داشتن وجود ندارد.
این "عاشق پیشه" کنایه بود از چی و چرا؟ نمی دانم.
نمی دانم و خوب است که نمی دانم. همین خوب است!
راستش زندگی در شک و راز برایم زیباتر است ...
وقتی که شک داری رویا و خیال مال توست با دامنهای نامحدود...
به یقین که برسی، دنیا دست واقعیت می افتد.
و واقعیت به همان عریانی که میبخشد، از تو بازمیستاند.
تلخ است...
خب؛
یکوقتهایی زندگی سخت هم میشود اینقدر که نمی فهممش و گیجم می کند مثل فلسفه!
اینوقتها، دلم میخواهد از زندگی بیایم بیرون!
نمی دانم چطور باید به یک دوست بگویم:
گاهی لهجه ی آدمها برایم غریبه میشود!
نمی دانم چطور(؟) اما همین دیگر، گفتم.