دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

دَخمـہ

شاید ہـمہ‌ے این مکتوبات، خطا باشند.

نگران ِ تنهایی ش نباش رفیق!

در سرزمینی که یادم نمی آید کجاست، سه قدم برداشتم و گم شدم... یک قدم به این طرف... یک قدم به آن طرف... و دیگر هیچ چیز یادم نمی آید.
...
من از دنیای قشنگ ِ خاطرات ِ باران خورده ی تو می آیم و تنهایی با من رفاقت می کند انگار!
.
.
از وقتی که رفتی دیگر هستی تنهای تنها است... کوه دیگر کوه نیست... رود دیگر زلال نیست... زندگی بی تو بی رنگ شده... شوق دیگر همنشینش نیست...
ولی
نگران ِ تنهایی ش نباش رفیق!
نگران آنچه در شهر گمشده ی تنهایی ش هم رخ می دهد، نباش!
در تنهایی ش هنوز عطر یاس قدم می زند، و تاریک است... و سردش است...
اما گفتم که نگران تنهایی ش نباش، چون تنها تنهایی ست که بارورش می کند و خاطرش را در سجده گاه صیقل می دهد.
بی خود نگران ِ سوت و کوری نوشته هاش هم نباش رفیق!
هستی در شهرِ گمشده ی تنهایی ش گم شده...
اگر راست می گویی
پیداش کن
ای نهان!
.
.
واااااااااااااای که صدای راه را می شنوم... به فریاد مرا می خواند.
.
.
آرام می روم تا مجبور نشوی به دنبالم بدوی.
اما اگر به من رسیدی،
محکم نگه دارم!

انتقال از بلاگ یاهو

تهران-Saturday January 31, 2009 - 11:53pm

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد